بیماران کرونایی درآلودگی هوا خوب نمی شوند
نمای بورس امروز در پایان نیمه اول معاملات
طرح جاماندگان سهام عدالت در کدام مرحله است؟
جزئیات جدید از ساخت واکسن کرونا در ایران
تاثیر افسردگی و تنهایی بر اثرات واکسن کرونا
طرح بازگشایی مدارس متوقف شد
آخرین تصمیم ستادکرونا برای بازگشایی مدارس
فیلم/ گل اول استقلال به تراکتور
خریدار اثر آغداشلو کیست؟
جاماندگان سهام عدالت آب رفتند
خبر جدید از سهام عدالت متوفیان
طلسم ستاره استقلال شکسته شد/ستاره جنجالی در ترکیب ثابت استقلال
پرسپولیس چرا این ستاره را خرید/ مهدی خانی خرید اضافی یحیی و سرخ ها
ببینید آمریکا به چه فلاکتی افتاده
مقصد هافبک اخراجی استقلال مشخص شد/ جدای ستاره جنجالی قطعی شد
فیلم/ گل دوم استقلال به تراکتور
یارانه نقدی در سال آینده ۲ سقفی شد/ به هر ایرانی چقدر یارانه میرسد؟
نایب رئیس بانوان فدراسیون والیبال انتخاب شد/ یک بازنشسته در کابینه والیبال!
کسانی که میگفتند جمهوری اسلامی ۴۰ سالگیاش را نمیبیند، کنگرهشان در تصرف است
فیلم/ گل اول استقلال به تراکتور
مرد شماره یک ابی پوشان ماندنی شد/محمود فکری در استقلال ماندنی شد
نایب رئیس بانوان فدراسیون والیبال انتخاب شد/ یک بازنشسته در کابینه والیبال!
کسانی که میگفتند جمهوری اسلامی ۴۰ سالگیاش را نمیبیند، کنگرهشان در تصرف است
ترکیب استقلال با مثلث آتیشن خط حمله/ ستاره جنجالی لیگ برتر در ترکیب ابی پوشان
ماجرای بازگشت مهدی ترابی به پرسپولیس / پشت پرده تماس تلفنی ترابی و گل محمدی
احتمال عفودر آخرین روز زمامداری ترامپ
اتحادیه اروپا و آمریکا خواستار آزادی فوری آلکسی ناوالنی شدند
ابتلا به کرونا در آلمان بالا است و کاهش نمییابد
درباره کوچ جهانی از واتس اپ/ مسئولین ایرانی در خط مقدم هستند یا تماشاگر؟/ ماجرای پلتفرمهای ایرانی به کجا رسید؟
افبیآی سوابق افراد گارد ملی کنگره را بررسی میکند
بیست فیلم محبوب فراستی منتشر شد
لجبازی ترامپ بر سر کیف هستهای
چرا آستان قدس به تحریم آمریکا اضافه شد
گفتگوی بیبیسی با «کلاغدار اعظم» ملکه!
از شمشک تا قشم؛ تفریح خانمهای بازیگر در روز شهادت +عکس
ایست بازرسی فقط این بقیش شوخیه +عکس
نانسی پلوسی تا این اندازه مصمم است
واکنش همتی به کاهش نرخ ارز در بازار
کدام کشورها موفق به ساخت واکسن شدند
برگزاری دومین شب عزاداری فاطمیه
ایران بدتر از سوریه!
ببینید آمریکا به چه فلاکتی افتاده
واکنش جهانپور به واکسن فایزر
آقای رییسی! مسئولان طاقت ندارند
خون حاج قاسم و کنگره امریکا
اشک تمساح امپراتوری دروغ
لجبازی ترامپ این بار بر سر کیف هستهای
خون حاج قاسم و کنگرهای که پادگان شد
جوباما» در آمریکا کیست؟
خریدار اثر آغداشلو کیست؟
کدام کارگران عیدی کامل نمی گیرند؟
توضیح اسقف اعظم یونان درباره اهانتش به دین اسلام
بهانه های اروپا در عمل برجام
اعتراض به انتصاب جدید ترامپ
تأمین تبلت دانش آموزان محروم
قیمت نفت به 54 دلار کاهش یافت
زلزله ۴/۱ ریشتری در فارغان
افزایش مرگ و میر کودکان تهرانی بر اثر کرونا در ۱۰ روز اخیر
تأیید استعفای معاون معدنی وزیر صمت
جزئیات دستگیری نایب رئیس اتحادیه مشاوران املاک تهران
خبر خوب در مورد پایان محرومیت آل کثیر!
دفترچه بیمه بدون نیاز به تمدید
جدول پخش مدرسه تلویزیونی
آتش سوزی جنگلهای حیران
دماوند سر در ابرها
غربالگری ژنتیکی چگونه انجام میشود؟
مرگ «پریشان»!
نحوه استخدام معلمان حقالتدریسی
حمله تروریستی به نفتکشهای سوری
انتقال زندانیان داعش به پایگاه آمریکایی
وضعیت نگران کننده هرمز و قشم
ابتلای سرگئی لاوروف به کرونا
موتور جدید ایران خودرو
۳۰۰شناور اقیانوسپیما داریم
به دنبال جنگ نیستیم
جزییات «نون.خ۳» از زبان آقاخانی
آیا برجام حفظ میشود؟
کاهش بودجه ۲۰ استان در بودجه ۱۴۰۰
گذار قدرت ظرف ۲ روز آینده
قیمت طلا افزایش یافت
قرعهکشی لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۲۱ هفته آینده
فرزند بکام جنجال ساز شد
کرونا در کمین مسافران جزیره
آزادی اتباع اندونزی
تأثیر انزوا و تنهایی در مغز انسان
سرقت لپ تاپ پلوسی
کلاهبرداری با واکسن کرونا
خبر جدید از سهام عدالت متوفیان
رهبران جهان کدام واکسن رادریافت کردند؟
طلسم ستاره استقلال شکسته شد
پرسپولیس چرا این ستاره را خرید
آغاز مسابقات بین المللی قرآن
درمان صرع با داروی ایرانی
شیوع گسترده آنفلونزای مرغی در سامراء
کشف مواد سمی در بندر بیروت
آیا کنکور سراسری مجازی برگزار میشود؟
پیک چهارم کرونا در تهران
درخواستها برای آزادی «ناوالنی»
عسل ایرانی با بستهبندی خارجی!
فیلم/ گل اول پرسپولیس به فولاد توسط عبدی
ایران بدتر از سوریه!
شهیدی که مخزن الاسرار حاج قاسم سلیمانی بود /زندگی نامه شهید حسین پورجعفری، از جنگ تحمیلی تا همراهی سردار سلیمانی
سردار سرتیپ پاسدار حسین پورجعفری(جعفرینیا) در گلباف کرمان به دنیا آمد و در فرودگاه بغداد همراه با سردار سلیمانی به دست آمریکا به شهادت رسید.

به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»سردار شهید حسین پورجعفری (جعفری نیا) عضو سپاه پاسداران و سپاه قدس و از جانبازان هشت سال دفاع مقدس، بیش از ۴۰ سال تا پای شهادت همراه و همراز سردار سلیمانی گام برداشت و سرانجام نیز در کنار فرمانده خود بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در حمله تروریستی آمریکا در فرودگاه بغداد همراه با دیگر همراهان ایرانی و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و تنی چند از اعضای حشدالشعبی به شهادت رسیدند. مراسم تشییع و تدفین این شهید بزرگوار نیز همراه با آئین تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی در کرمان برگزار شد.
همرزمان سردار شهید حسین پورجعفری از او به عنوان مخزن اسرار لشکر ۴۱ ثارالله و محرم ترین فرد به سردار سلیمانی یاد میکنند تا جایی که تلفنهای خاص و قرار ملاقات و برنامههای ویژه ایشان را نیز شهید پورجعفری هماهنگ میکرد.
مجید حسنزاده، مسئول دفتر فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله و از همرزمان و همکاران شهید پورجعفری درباره این شهید میگوید: شهید پورجعفری از سال ۶۱ و عملیات والفجر مقدمانی وارد عرصه مبارزه در جنگ تحمیلی شد و بعد از شرکت در عملیاتهای مختلف در سال ۶۴ همراه با شهید میرحسینی در منطقه آبی تبور و در برخورد با قایق نیروهای عراقی مجروح و دچار شکستگی کمر شد که بهدلیل این مجروحیت سنگین به مدت یک سال و نیم از جبهه دور بود.
همرزمانش صداقت و محرم راز بودن را مهمترین ویژگی سردار سرتیپ پورجعفری میدانند.
او باوجود این که سال ۹۵ بازنشسته شده بود و میتوانست در خانه بنشیند و استراحت کند ولی با سردار شهید سلیمانی همراه ماند و با فرمانده خود نیز شهید شد.
این شهید بزرگوار از دوران دفاع مقدس همراه سردار سلیمانی بوده است و در سال ۷۶ با سردار سلیمانی وارد نیروی قدس سپاه شد و در سالهای اخیر نیز دستیار ویژه شهید سلیمانی بوده است. از شهید پورجعفری دو دختر و دو پسر بهیادگار مانده است.
خصوصیات شهید بزرگوار اززبان فرزندانش
نفیسه پورجعفری، دختر شهید حسین پور جعفری، یار همیشگی سپهبد شهید قاسم سلیمانی است. شهید پور جعفری یکی از شهدای مقاومتی است که در ترور آمریکایی 13 دی ماه به همراه حاج قاسم به شهادت رسید. دختر شهید از صفات مختلف پدرش که به طنز و جدی میان دوستانش مصطلح بود تعریف می کند: «مخزن الاسرار حاج قاسم»، «جعبه سیاه حاج قاسم»، «یار همیشگی» و ... اما او معتقد است حاج قاسم، بابا حسینش را برادر می دانست و همیشه می گفت: «حسین مثل پروانه دور من می چرخد.» روایت هایی دخترانه به نقل از نفیسه پور جعفری در ادامه می آید:
هشتم فروردین 1342بود که قابله فراخوانده شد تا هشتمین فرزند خوانواده را به دنیا بیاورد. زمانی که نوزاد متولد شد قابله رو به هاجر گفت: «این فرزند را نشان هرکسی نده، این کودک آینده ای درخشان و خوب و بخت و اقبال بلندی دارد.» بعد پارچه ای را روی صورت نوزاد انداخت تا صورتش دیده نشود. نامش را حسین گذاشتند و شد عزیز دل مادر و پدرش شد.
از 12 سالگی مشغول به کار شد و هزینه تحصیل خود را از طریق قالی بافی تامین می کرد. 15 ساله بود که تنها به کرمان سفر کرد و در یک اتاق اجاره ای ادامه درسش را خواند. بعدها هم شد همسر بی نظیر مادر و بابا حسین ما. و بعد هم تا شهادت یار وفادار حاج قاسم بود.
پدر به روایت مادر
مادرم می گوید: سال 1361 وارد سپاه شد. احتمالا اوایل تیر ماه بود یعنی وقتی مدرسه ها تمام شد. آن اوایل در ستاد تبلیغات سپاه بود. 22شهریور 1361 بود که عقد کردیم. دو ماه طول کشید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم. 38روز بعد عروسی، ساکش را جمع کرد و راهی جبهه شد. اوایل ورودش به جبهه در گردان 22 بهمن آرپی چی زن بود. دوران خیلی سختی بود. برایم نامه می نوشت، از دلتنگی هاش و اتفاقات جنگ می گفت. یادم هست یک بار نوشته بود: «امروز صبح یک نفر پیشانی ام را بوسیده و گفته تو شهید خواهی شد.» نامه را که می خواندم، گریه می کردم. باید صبر می کردم تا نامه بعدی.
بعد از پایان عملیات والفجر مقدماتی به اولین مرخصی آمد. اردیبهشت ماه بود. اردیبهشت 1362 به مدت شش ماه در دبیرخانه سپاه گلباف مامور شد. بعد این شش ماه عازم جبهه شد و در کنار حاج قاسم سلیمانی در قسمت دبیرخانه مشغول به کار شد. سال 1364 بود که در هورالعظیم در اثر برخورد دو قایق خودی از ناحیه کمر مجروح شد. 97 روز استراحت مطلق داشت. سال 1366 هم شش ماه در لشکر 41 ثارالله کرمان مامور شد و بعد این مدت تا پایان جنگ در جبهه حضور داشت.
بعد از پایان جنگ هم با حاج قاسم وارد لشکر 41 ثارالله کرمان شد که ناامنی های شرق کشور پیش آمد. سال 1376 هم یک هفته بعد از حاج قاسم وارد سپاه قدس تهران شد. اولین نفری که همراه حاجی به تهران آمد حسین پورجعفری بود.
سه تا از چهار فرزند ما یادگار زمان جنگ هستند. سال 1362 خدا محمدحسین را به ما داد.تا سه ماهگی محمدحسین پیشمان ماند و بعد به جبهه رفت. سال 1363 محمدعلی 10 روزه بود که بابا به خانه برگشت. فقط توانست یک هفته پیش ما بماند. سال 1365 دختر دار شدیم. روز تولد نعیمه رسید، نعیمه که 10 روزه شد، باز به جبهه برگشت.
آن سال ها یک مدتی هم اهواز زندگی کردیم. بعد از اینکه پدر بزرگ بچه ها در سال 1362 فوت کرد، حاج حسین مادرش را 12 سال پیش خودش نگه داشت. هرجا میرفتیم بی بی را هم با خودمان می بردیم. خیلی روی دعای مادر و احترام به مادرحساس بود و تاکید داشت. می گفت: «تا می توانید به پدر و مادرهایتان برسید. سریع ترین دعایی که خدا قبول می کند، دعای مادر است.»
دورهمی های پدر
پنجشنبه و جمعه ها که می رسید، همگی دور هم جمع می شدیم . بابا جای همیشگی اش می نشست و ما به دور او. بابا برای ما پدری بود قابل اعتماد، دوست دار خانواده، با صلابت و مهربان، زمان سختی ها از اولین و آخرین نفری که طلب یاری و کمک می کردیم بابا بود. و بابا بود که همیشه جوابمان را اینگونه می داد :«به امید خدا»
بابا اجازه نداد هیچ زمان کوچیکترین کمبودی را در زندگی احساس کنیم. درست است که خیلی وقت ها نبود اما از راه دور هم حواسش به ما بود. خیلی وقت ها که از بابا گله می کردم برای کارهای زیاد، ماموریت های سنگین و این دور بودن ها، تنها با یک جمله مرا قانع می کرد: «تمام تلاشم برای راحتی امروز و فردای شماست.»
فردایی که در آن بابا حضور نداشت. گاه گداری هم شروع می کرد به تعریف کردن از دوران نوجوانی و جوانی اش. از سختی های آن زمان و از خاطرات جنگ. همینطور از اتفاقات اخیر و ...و چه زیبا بیان می کرد. دنیایی از خاطراتبود.
از ما فرزندان گرفته تا آشنایان و دوستان، همگی مشتاق بودند تا یک دورهمی برسد و بابا خاطراتی را برایشان تعریف کند. خاطراتی که خیلی ها به بابا تاکید میکردند آنها را به قلم آورده و ثبت کند اماناگهان چه زود دیر می شود. همیشه هم آخر صحبت هایش می رسیدیم به احترام فرزند نسبت به پدر و مادر علی الخصوص مادر .
می گفت: «همه دار و ندار ما پدر و مادرمان هستند.» می گفت: «دعای مادر».می گفت: «مادر کافیست فقط بگوید خدا به شما برکت دهد. همین. بحق حضرت زهرا(س) همه ما عاقبت بخیر شویم. این پست و مقام و میز و مال و املاک هیچ ارزشی ندارد. این دنیا برای هیچکسی تا به حال نمانده. دو رکعت نمازی که شما در جوانی می خوانید اندازه صد رکعت نمازی است که من می خوانم.»
مهمانی به نام حاج قاسم
بیش از یک سال از آن مهمانی خاطره انگیز گذشته است. از آخرین روزی که قرار بود برای افطار همگی دور هم جمع باشیم تا مهمان ویژه بابا از راه برسد. همه چیز آماده و مهیا بود. مهمان های بابا حسین، یک به یک از راه می رسیدند. صدای اذان که شنیده شد، سجاده ها پهن شد . حاج قاسم به نماز ایستاد و دیگران پشت سرش ایستادند. آن شب بعد از افطار یک به یک ما انگشتری را از حاجی به هدیه گرفتیم. لبخند هایی که بین حاضرین رد و بدل می شد و دوربین هایی که لحظه به لحظه آن شب را ثبت می کردند به یادگار ماند. امسال جایشان خالیست.
بازگشت از حج
سفر حج شان به پایان رسیده بود و وقت بازگشت بود. یک ماه گذشته بود و قرار بود مادر و پدر برگردند. قرآن و لیوان شربت و اسپند. آماده کرده بودم و بیرون، دم در منتظرشان بودم. تمام مدت از ذوق دیدن دوباره شان حال عجیبی داشتم. مدام با خودم مهربانی هایشان را مرور می کردم و این یک ماه دوری و دلتنگی را. مادر زودتر رسید. ساعتم را نگاه می کردم. لحظه ها به کندی گذر می کردند. چشمم مدام به خیابان بود و ماشین هایی که رد می شدند.
بالاخره بابا رسید. به آرامی از ماشین پیاده شد. اسپندی روی آتش ریختم و دور سر بابا چرخاندم. قرآنی بالای سرش گرفتم تا وارد خانه شود. آغوش و لبخند مهربانش ارام بخشمان شد. لبخندی که جزء اصلی چهره مهربانش بود. چقدر دلم هوایش را کرده بود. دلم برایش تنگ شده بود.
حالا هم مثل همان روزها دلتنگم. دلتنگ نماز خواندن و تعریف کردن خاطراتش... گویی هنوز هم انتظارش را می کشم و مدام ساعتم را نگاه می کنم که زمان چه بی رحمانه سپری می شود و می گذرد. اما من باور نمی کنم... چرا این سفر به پایان نمی رسد؟
خطرات داعش برای بابا و حاج قاسم
از تهران تا عراق و بغداد، حضور داعش، ترس در دلهایمان بود. از نبودن بابا می ترسیدیم. هر دفعه که بابا راهی منطقه بود، می گفت تا شب همه دور هم جمع شویم برای خداحافظی و هر وقت که برمیگشت، مادر تماس می گرفت برای دورهمی دوباره. در روزهایی که بابا نبود، مدام از مادر سوال می کردم: «بابایی زنگ نزد؟ نگفت کی برمی گردد؟»
گاهی چند روز خبری از او نبود. مادر به خانم حاجی زنگ می زد و خانم حاجی به مادر. هر دو نگران همسران خود بودند و در انتظار خبر. ترس و دلتنگی روز به روز بیشتر می شد. گاهی مدت ماموریت هایشان نزدیک 30 روز طول می کشید.
وقت هایی که از ماموریت برمیگشت و دور هم جمع بودیم، از خاطراتش می گفت. از کارهای بی رحمانه داعش، از تجاوز به نوامیس جلوی مردان، بعد سربریدن مردان جلوی چشم زن ها و بچه ها، آویزان کردن سر بریده مردان در خیابان های شهر، سلاخی کردن زنده زنده مردمان و ...از خطراتی می گفت که برایشان اتفاق افتاده بود و بارها و بارها به جانشان سوءقصد شده بود ولی تقدیر الهی بر این بود آنها باشند تا داعشی نابود شود و ایرانی سربلند بماند.
یادم هست یکبار برایمان گفت: «روزی در مکانی مستقر بودیم، وقت نماز شد، گفتم حاجی بهتر است برویم، اینجا امن نیست نماز را جای دیگری می خوانیم. حاجی به اصرار نماز ظهر را خواند. اما هرجور بود حاجی را متقاعد کردم نماز عصر را جای دیگری بخوانیم. سوار ماشین شده و از آنجا دور شدیم. بعد از گذشت پنج دقیقه طی یک تماس تلفنی متوجه شدیم مکان جلسه که در آنجا حضور داشتیم، طی حمله انتحاری توسط یک خودرو داعشی به هوا رفته است.»
از این قبیل اتفاقات زیاد بود. هروقت بابا شروع به تعریف این گونه اتفاقات می کرد، مادر از میان جمع بلند میشد. تاب شنیدن نداشت. نمی توانست بشنود که همسرش در خطر است. شنیدن این حرفا خیلی برایش سنگین بود.این اواخر که حضور داعش کمتر شده بود، دل های ما هم آرام ترشده بود. اما الان که فکر می کنم، می بینم آرامشی قبل طوفان بود و بس.
گرد اورنده:حمید عباس زاده