دست این افراد در معاملات بورس رو شد
هزینه خرید واکسن کرونا پرداخت شده است
مشاهده کرونای انگلیسی تنها در تهران
چرا کارت اعتباری سهام عدالت نمیدهند؟
ارزش روز سهام عدالت سه شنبه 1399/10/30
بیماری کبد خطر کرونا را افزایش می دهد
لایحه بودجه اولویت را به دلالان میدهد
پیش بینی دقیق زیباکلام در مورد ترامپ!
تأمین تبلت دانش آموزان محروم
بازی ظریف در میدان۱۴۰۰؟
بنیصدر حین جنگ میخواست مذاکره کند، امام(ره) گفت: حرفش را هم نزن/ امروز هیچ کشوری جرأت اقدام نظامی علیه ایران را ندارد
آیا مردم به رئیس جمهور نظامی رای میدهند؟!
اصلاحات برای انتخابات ۱۴۰۰ چه سناریویی دارد؟
بیماری های کبد خطر کرونا را افزایش می دهد
ثروتمندترین مردان و زنان جهان به روایت تصویر
قطر خواستار گفتوگوی مستقیم کشورهای عربی با ایران شد
ماجرای چمدان ۲۰ کیلویی ترامپ
انتقاد شدید سازمان بهداشت جهانی از بیعدالتی در توزیع واکسن کرونا
عوارض بزرگراهها به کجا میرود
خبر بد برای استقلالی ها پس از پیروزی شیرین/ استقلال سقوط کرد
برگزاری جلسه گام دوم انقلاب شورای خانه ایثارگران
حال مداح معروف وخیم شد؟
مشاهده کرونای انگلیسی تنها در تهران
فایزر؛ نوشدارویی که مرگ هدیه میکند!/ چرا بوقچیهای غرب بر قربانیان واکسن آمریکایی مرثیه نمیخوانند؟
چرا کارت اعتباری سهام عدالت نمیدهند؟
دلیل موفقیت استقلال فاش شد / آرش رضاوند ستاره آبی ها لو داد
رجز پهپادهای ایرانی در دنیای دیجیتال/ وقتی گیمرهای ایرانی با پهپاد، سرباز حاج قاسم میشوند
پرسپولیس در آستانه آزادی/ خبر خوش برای هواداران سرخ پوش
توافق پرسپولیس با بوژیدار مکتوب است / جلسه با رادو در هفته جاری
«نسل Z» چه کسانی هستند و چه نقشی در آینده سیاسی ایفا میکنند؟
کفش شما راجع به شخصیتتان چه میگوید؟
روایت جالب یک مراسم ختم در لایو اینستاگرام
گفتگوی خواندنی با خانم بازیگر در آستانه ۶۰ سالگی
عذرخواهی نفیسه روشن از همسرش
نبض آزادی بیان در آمریکا کند میزند
بیست فیلم محبوب فراستی منتشر شد
لجبازی ترامپ بر سر کیف هستهای
چرا آستان قدس به تحریم آمریکا اضافه شد
گفتگوی بیبیسی با «کلاغدار اعظم» ملکه!
از شمشک تا قشم؛ تفریح خانمهای بازیگر در روز شهادت +عکس
تصویر «حاج قاسم» و «جهاد»
تسلیت قالیباف در سالروز پلاسکو
باید پاسخگوی عملکردتان باشید!!
بازگشت آمریکا به برجام
عوارض بزرگراهها به کجا میرود
ظریف بعد از پنج سال بالاخره فهمید
حال مداح معروف وخیم شد؟
استیضاح وزیر اقتصاد
ایران بدتر از سوریه!
ببینید آمریکا به چه فلاکتی افتاده
بایدن با گریه رهسپار واشنگتن شد
رایزنی تلفنی ظریف و چاووشاوغلو
دندانپزشک قلابی در کلاله به دام افتاد
شروع واکسناسیون با ورود اولین محموله
واکنش به تحریم آستان قدس
دستگیری جاعلان مدارک
تازهترین رنگبندی کرونا در ایران
اختلاف ۴۹ میلیونی سقف حقوق مدیران با کارگران!
قیمت خودرو در زمستان افزایش نمی یابد
یورو کانال عوض کرد
انفجار در شرکت گاز سوریه در شهر حمص
عدم صدور بارنامه دراستانهای برفگیر
تکذیب شایعه ترور دبیرکل حزب الله
تحریمهای ترامپ بازنگری میشود
واریز حقوق بازنشستگان کشوری
نشان مزدوری ترامپ به شاه بحرین
واردات 42میلیون دوز واکسن
کشف سیاره ای سبک
قاچاق در حوزه استخراج ارز دیجیتال
اینستکس ناکارآمد است
واکنش انصارالله به تحریم آمریکایی
سقوط «آپاچی» در شرق سوریه
امشب شارژ سهمیه بنزین دیماه
صادرات و ارزآوری آبزیان
ممنوعیت خرید تجهیزات پهپادی از چین
آمریکا انصارالله یمن را تحریم کرد
مسافرگیری در ایستگاه مترو شوش از سر گرفته شد
تعویض پرچم گنبد منور رضوی+عکس
برای دفاع دستمان بر روی ماشه است
هشدار به کاربران واتساپ
بارسلونا: دو بازی بدون مسی
افزایش وام مسکن ایثارگران
حراج وسایل ترامپ!!
تصویر «حاج قاسم» و «جهاد»
تسلیت قالیباف در سالروز پلاسکو
دریافت کارت پس از 66 سال
آلودگی ترسناک یک شهر با شاخص ۲۷۴
باید پاسخگوی عملکردتان باشید!!
دستورات روحانی به شورایعالی بورس
اصالت برجام لغو تحریم هاست
فیلم/ چه چیزی مانع حمله به ایران میشود؟
قیمت تخم مرغ کاهش یافت
میزان محرومیت مسی مشخص شد
حریق در انبار باربری شوش
وساطت قطر بین سئول و تهران
جایزه جشنواره انگلیسی برای بازیگر ایرانی
اعلام شروط بهداشتی بازگشایی مدارس
ابتلای 5% دانشجویان به کرونا
۲۵ درصد خلیج گرگان خشک شد
یادواره سردار مدافع حرم شهید «الله داد»
سوگواره ای به یاد یک «آقازاده واقعی»
از کل کل تا رفاقت/ خداحافظی مصطفی رحمان دوست با حجت الاسلام راستگو
من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمی شناختم.

به گزارش پایگاه خبری حامیان ولایت ؛ من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمی شناختم. یک روز دیدم آخوند جوان کوتاه قدی یک راست آمد کنارم نشست و سلام علیکم و بعد گفت من آمده ام برای بچه ها برنامه اجرا کنم. آن روز ها کاملا اوضاع انقلابی بود. منشی داشتم ولی قاعده بر این بود که منشی مانع ورود کسی نشود.
من که دل خوشی از آخوند های جوان و بی تجربه نداشتم که به نام انقلاب مدعی هر کار و تخصصی شده بودند؛ گفتم آقاجان سن و سالی هم نداری که بگویم حاج آقا این کار ها به شما نیامده. تلویزیون و تولید در آن دستگاه ، حرفه ای تخصصی است . همین که دوربین را از استودیو خارج کرده اید و جلو منبر گذاشته اید کافی است. لطفا بروید به جنگ زید و عمر ادامه دهید و درستان را بخوانید.
اما راستگو میدان را خالی نکرد و گفت من حاضرم با بهترین هنر پیشه ها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فی البداهه برنامه اجرا کنم.
پیشنهاد تفریحی خوبی بود . تا چشم باز کنم دیدم همکاران قرتی تور تکس گروه کودک توی اتاق جمع شده اند تا به آخوند جوانی که ادعای فلان و بهمان دارد بخندند.
یک ربع نگذشته بود که راستگو کار خودش را گرد . آنهایی که برای مسخره کردنش آمده بودند هر کدام برای " بهتر" شدن برنامه اش پیشنهادی می دادند...
راستگو هم کم نمی آورد و در باره پیشنهاد ها اظهار نظر می کرد.
راستگو دلش می خواست با عبا و عمامه برنامه اش را اجرا کند ، آنهم هفتگی و مرتب و با حضور بچه ها و پخش مستقیم.
من می گفتم که فقط یک بار اجرا کن آنهم تولیدی نه پخش مستقیم که فیلمش امکان ویراش داشته باشد و حتما با لباس عادی.
اختلاف نظر ما باعث شد که برنامه ای تولید نشود.
دو سه هفته بعد آمد و به اجرای بدون عبا و قبا و عمامه و همچنین به تولیدی بودن برنامه نه پخش مستقیم آن تن در داد.
من و همراهانم هم قول دادیم که اگر برنامه اش را پخش کردیم و گرفت "چند برنامه دیگر !" هم ادامه بدهیم...
چند جلسه با پیراهن شلوار اجرا کرد..
یواش یواش وسط برنامه نصف لباسش را پوشید و خلاصه در برنامه اعلام کرد که روحانی است و ...
باهم دوست شدیم . خیلی هم دعوا می کردیم چون اختلاف سلیقه داشتیم . همدیگر را دوست داشتیم. مرا دعوت می کرد برای طلبه ها ی نو آموز کلاس هایش ادبیات کودکان یا قصه گویی درس بدهم. به خانه هم می رفتیم. در روزگاری که بازی های کامپیوتری جرم بود ، با هم تا صبح آتاری و... بازی می کردیم.
جز این روزگار اخیر که پس از درگذشت ناگهانی همسرش دل و دماغی نداشت ، با هم زیاد درد دل می کردیم و به خاطر اختلاف سلیقه های سیاسی و مذهبی به پر وپای هم می پیچیدیم.
حیف شد که رفت . حالا حالاها جای کار داشت . این سالهای اخیر خیلی اذیتش کردند . خدا لعنتشان کند ، آسیب زیادی از دست هم لباس هایش خورد.
کارش به آن جا رسید که محتاج کار شده بود. بی معرفت ها حتی بعضی از شاگردانش چوب لا چرخش می گذاشتند.
او که کار خدا پسندانه اش را کرد و رفت ؛ اما این ها را برای آنهایی می گویم که از امروز در اندوه از دست رفتنش اشک تمساح می ریزند و دیروز در پی این بودند نام و نانش را آجر کنند.
خوب است کرونا هست و مراسمی برای جولان این گونه ها اتفاق نمی افتد.
بگذریم و با یک خاطره تمامش کنم.
بیست و چند سال پیش خانه ما نزدیک فرودگاه مهرآباد بود. شب بود و آماده خواب بودم که تلفن خانه زنگ زد. راستگو بود. گفت میایی مرا از فرود گاه به خانه ات ببری؟
سر به سرش گذاشتم که ای بابا تاکسی بگیر و بیا ... بگذار آقایان علما و شخصیت ها یک بار هم شده سوار تاکسی شوند و از این حرفها .
شوخی هایم که تمام شد گفت بابا جیب علما خالی است . پول ندارم . زود بیا و منتظر جواب من نشد و تلفن را قطع کرد.
سوار پیکان جوانانم شدم و رفتم فرودگاه .
آوردمش خانه. شام هم نخورده بود. نیمرویی روبه راه کردیم و تا اذان صبح تعریف کردیم. صبح پرواز داشت به مشهد . در آنجا هم برنامه داشت .
ماجرا از این قرار بود که از قم آمده بود مهرآباد تهران از آنجا پرواز به شهری و سه روز اجرای برنامه و حاج آقا لطف کردید و خوش آمدید و پرواز به شهر دیگر و شهر بعدی.
در هیچ یک از شهر ها به او پول نداده بودند. یک جا یک کیلو چای داده بودند . یک جا یک تخته پتو و... آن روز ها پول دادن به معلم و مدرس و سخنران جماعت زشت بود و این جور نبود که پیش از منبر پاکت داده شده باشد !
خلاصه چای و پتو را که هر دو بسیار به درد بخور بودند و در زمان جنگ نایاب ، به ما داد و رفت.
بردمش فرودگاه تا به مشهد برود و کلاس هایش را اداره کند و حاج آقا خدافظی بشنود و برگردد.
بله. حاج آقا خداحافظ.
آنچه را هم که گرفته بودی نبردی. حاج آقا خدا حافظ. خوش به حالت که اندوخته های نگرفته بسیاری را بردی.
حاج آقا خدا حافظ.
مصطفی رحماندوست