شروع سبز طوفانی بورس در آغاز هفته
کشف دو گونه جدید ویروس کرونا در جهان
شروط آموزش و پرورش برای استخدام معلمان
اولین خروجی پرسپولیس مشخص شد
افتتاح تریبون تصویری جبهه جهادگران
نمای بورس امروز در پایان نیمه اول معاملات
درمان کرونا با ترکیب پادتنهای تک دودمانی
اعلام زمان واکسیناسیون کرونا در کشور
ایران موش آزمایشگاهی واکسنهای خارجی نشد
اگر با ترامپ مذاکره میکردند!؟
مدافعی که پرسپولیس اصرار به جذبش دارد/خرید نیم فصل پرسپولیس رونمایی شد
سینماهای خالی و کرونازده در احاطه «پیشی میشی»
زمان ورود نخستین محموله واکسن
واکنش تند واعظی به ادعای اجارهای بودن روحانی/درگیری همراه با رسوایی بیشتر جریان اصلاحات
خرید ۱۸ میلیاردی از سایتی که بالا نمیآید!
تشدید مقررات مسافرت در شماری از کشورهای اروپایی
بازنگری تحریم آمریکا که مانع مبارزه با کرونا در ایران است
تکاپوی گسترده در روسیه در اعتراض به دستگیری ناوالنی
خروج مجسمه چرچیل از دفتر کاخ سفید به دستور بایدن
مهار ویروس کرونا اولویت اول بایدن است
چه کسی در ایران برای بازگشت فوری جو بایدن به برجام مانع ایجاد کرد؟
علایم کرونای جدید در کودکان شناسایی شد
آکسفورد در تدارک ساخت واکسن جدید کرونا
انفجاری که حکایت از بوش دوم دارد!
افتتاح تریبون تصویری جبهه جهادگران برای انتخابات ۱۴۰۰
رییس جمهور باید مرد میدان باشد
درمان کرونا با ترکیب پادتنهای تک دودمانی
گزینههای جذاب استقلال برای نیم فصل/طوفان فکری در نقل و انتقلات نیم فصل
اقدام سرخ ها برای جذب ستاره پیشین تراکتور/ایمان سلیمی در راه پرسپولیس
گفتوگوی کاخ سفید با اروپا درباره ایران
چرا اصرار دارند نفهمند؟!
تقدیر گل محمدی از استقلالی ها!
شباهت سربازان آمریکایی در دوران اوباما و بایدن +عکس
رابطه فصل مورد علاقه شما با شخصیت تان
۴ گام مهمی که آمریکا به ایران بدهکار است
۱۰ راز هواپیما که هیچگاه مهماندارها به شما نمیگویند
لعیا زنگنه: گوگوش مرا نجات داد ! +فیلم
حزب جمهوریخواه بر سر دوراهی
آخرین پیام مشاور ترامپ
با یک کرم معتاد آشنا شوید +عکس
فیلتر اینستاگرام از نظر ضرغامی
مذاکره جان این جوان را نجات داد؟
زمان ورود نخستین محموله واکسن
انفجاری که حکایت از بوش دوم دارد!
رییس جمهور باید مرد میدان باشد
لطفا به آقای حجاریان بر نخورد!
تایید کابینه بایدن
این تصور چقدر دردناک است!
هشدار مردم عراق به آل سعود
شرط آمریکا برای لغو تحریم ایران ؟
ورود ناو آمریکایی مجهز به موشک کروز به دریای سیاه
کوچ کارگران مهاجر، معضل جدید بازار مسکن!
۳ نفر در غار بابا احمد چالدران مفقود شدند
محرومیت دو بازیکن لیگ برتری تا اطلاع ثانوی
صدای انفجار در پایتخت عربستان
حمله راکتی به پایگاه نظامیان آمریکایی
استقلالیها پاداش گرفتند
فروش ۲۴۳ هزار نسخه کتاب در نمایشگاه مجازی کتاب تهران
«یدو» در راه جشنواره فجر
حال این روزهای آرامگاه بی بی شهربانو
شکایت استقلالیها تیم خودشان!!
آزادی داعشی خطرناک به سفارش عربستان
بازدید وزیر از بازار زرگران یزد
امتناع مکرون از عذرخواهی
کادر بهداشتی حزبالله آماده مقابله با کرونا
چرا اصرار دارند نفهمند؟!
حل مشکلات ایثارگران با بودجه1400
روسیه از آمریکا توضیح خواست
فقط یک ماه ذخیره انسولین داریم
شکایت فلسطین از امارات
فلج شدن اقتصاد امارات
مرگ مشهورترین مجری جهان
تأمین 6%تولید برق از سوخت مازوت
فرمانده ناجا دستور پی گیری داد
سرعت حسابداران چینی
درمان خانگی خشکی پوست
یارانه نقدی ۹۱ هزار تومان میشود
«عمویم سلیمانی» به ونزوئلا رفت
خروج دوباره قطار از خط
ممنوعیت خودروهای غیربومی به هرمزگان
فیلتر اینستاگرام از نظر ضرغامی
درخشش «گوچی» در لیگ هلند
موافقت مجلس 7 میلیون جامانده سهام عدالت
تقدیر گل محمدی از استقلالی ها!
افزایش آلودگی هوا در تهران از اواسط هفته
سفر وزیر اقتصاد ارمنستان به تهران
درگیری بازیکنان استقلال و سایپا بعد بازی
خرید نیم فصل پرسپولیس رونمایی شد
عکس/ کاروان عروسی متفاوت
درگیری بعد از سوت داور
مذاکره جان این جوان را نجات داد؟
وضعیت سربازان آمریکایی
واکنش یمن به ادعای جدید سعودی
فیلم/درگیری شدید بازیکنان گل گهر و تراکتور
تشکر رهبر انقلاب از «پیرمرد جالب»
مصدومیت وحشتناک دروازهبان تراکتور
جدالی که پس از ۸ سال به صلح انجامید
سردترین شهر ایران کجاست؟
درآمد ماهانه یک تتوکار چقدر است؟
هیاهو بر سر ساعت مچی بایدن
حضور حامیان ناوالنی در تظاهرات ضد دولتی
زندگینامه شهیدان محمدعلی رجایی و شهید دکتر محمدجواد باهنر/قاتل رجایی و باهنر هنوز زنده است
شهید رجایی وباهنر دو همسنگر علم و جهاد و خدمت بودند که دوشادوش یکدیگر کمر به خدمت مردم ایران بستند، اما منافقین کور دل چشم دیدن یاران خمینی را نداشتند و در 8شهریور سال60 آن دو یار عزیز رابه شهادت رساندند.

زندگینامه شهید رجایی
شهید رجائی در سال 1312هجری شمسی، در قزوین متولد شد. در سن 4 سالگی از نعمت داشتن پدر محروم شد و تحت تکفل مادری مهربان قرار گرفت. درسال 1327 به تهران مهاجرت کرد و سال بعد وارد نیروی هوائی شد. در مدت 5 سال خدمت در نیروی هوائی، دوره متوسطه را با تحصیل شبانه گذراند. در سال 1335 به دانشسرای عالی وارد شد و دوره لیسانس خود را در رشته ریاضی به پایان برد و به سمت دبیر ریاضی در وزارت فرهنگ استخدام گردید.
در اردیبهشت 1342 به علت فعالیتهای سیاسی علیه رژیم طاغوت دستگیر و 50 روز زندانی شد. پس از آزادی با شهید باهنر به سازماندهی مجدد هیئت موتلفه پرداخت و داوطلبانی را به جبهه فلسطین اعزام کرد. پس از بازگشت در سال 1353 دستگیر و دو سال در زندانهای انفرادی رژیم پهلوی انواع شکنجه ها را تحمل نمود.
شهید رجائی در سال 1358، مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و به دنبال تمایل مجلس در تاریخ 18/5/1359 به عنوان اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی و با رأی قاطع به نخست وزیری انتخاب شد و با عزل بنی صدر از جانب امام به عنوان رئیس جمهوری اسلامی ایران معرفی گردید و سرانجام در هشتم شهریور ماه 1360 توسط ایادی دشمنان انقلاب به فیض رفیع شهادت نائل آمد. اگر بخواهیم بهتر و دقیق تر به زندگی شهید رجایی نگاه کنیمچیزی که بیشتر به چشم میآید، سخت کوشی اوست. شهید رجایی پس از آنکه از نعمت پدر محروم گردید برای تأمین زندگی خود و خانواده از هیچ تلاشی فروگذار نکرد او با انجام کارهای به ظاهر کم ارزشی چون دستفروشی و... روزها را میگذراند و شبها وقت خود را صرف درس خواندن میکرد چراکه هدفی با ارزش در مقابل او قرار داشت و او را در راهی که انتخاب کرده بود مصمم تر می کرد. زندگی افرادی چون شهید رجایی میتواند الگویی مناسب برای ما باشد ما که شاید لحظه ای نتوانیم تصور چنین شرائطی را برای خود داشته باشیم. اما از همه مهمتر این است که او با تلاش و کوشش خود توانست سرانجام در برهه های حساس از انقلاب نقش مهمی ایفا نماید و در عرصه علم و عمل به چهره ای نمونه و ماندگار بدل گردد.
زندگینامه شهید باهنر
شهید حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر، در سال 1312 هجری شمسی در خانواده ای پیشه ور در شهر کرمان به دنیا آمد.
پس از اخذ دیپلم در سال 1332 به قم رفت و سطوح عالی علوم اسلامی را در حوزه علمیه قم سپری نمود؛ فقه را در محضر مرحوم آیت الله بروجردی، اصول را در محضر امام خمینی (ره) و تفسیر و فلسفه را نزد مرحوم علامه طباطبائی فرا گرفت و سپس به تحصیلات دانشگاهی رو آورد و در دو رشته علوم تربیتی و دکترای الهیات از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.
شهید باهنر در اسفند ماه 1342 پس از ایراد سخنرانی هائی در مسجد «هدایت»، «الجواد» و«حسینیه ارشاد»، به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه دستگیر و به زندان های کوتاه مدت محکوم شد و از سال 1350 ممنوع المنبر گردید.
وی در سال 1357 به فرمان امام به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد و به دنبال انتخاب شهید رجائی، به عنوان نخست وزیر دولت رجایی انتخاب شد.
ویژگیهای اخلاقی شهیدان رجایی و باهنر
امید به ایجاد جامعه ای اسلامی، نخستین و مهم ترین هدف شهید رجایی در تمام دوران حیات فردی و اجتماعی او بود. چه آن روز که به عنوان معلمی ساده، تعلیم نوجوانان و جوانان این کشور را بر عهده داشت و چه آن روز که با آراء چهارده میلیون نفر به عنوان رئیس جمهوری برگزیده شد، هیچ گاه جز در مسیر تعالیم اسلام و اهداف متعالی آن گام برنداشت.
شهید رجایی، ولایت فقیه را دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی می دانست و همه را به حمایت از آن سفارش می کرد: «آنچه که ما فریاد می کنیم این است که رهبری در ایران صرفا باید به ولایت فقیه باشد ولو این که بسیاری از روشن فکران و بسیاری از کسانی که محتوای انقلاب اسلامی ما را در نیافته اند، این مطلب عظیم و این دستاورد مشترک انقلاب ما را در نیابند.»
فعالیت ها و خدمات شبانه روزی شهید باهنر نسبت به نظام اسلامی و مردم شهیدپرور، هیچ گاه او را از توسل و عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت باز نمی داشت؛ چرا که وی موفقیت خویش را مرهون همین توسلات می دانست. بدین ترتیب وی کوچک ترین سوء ادب و کژاندیشی را نسبت به این خاندان شایسته چشم پوشی نمی دانست.
یکی از ویژگی های اخلاقی شهید باهنر نظم ایشان بود. با نگاهی هرچند گذرا تأثیرعمیق نظم در زندگی سراسر افتخار ایشان در صحنه های علم و عمل، به راحتی نمایان می شود. از دیگر صفات پسندیده آن شهید، صبر ایشان در مقابل ناملایمات و مشکلات بود. او در برابر مشکلات، هرگز عصبانی نمی شد؛ بلکه
همواره با صبر و متانت آنها را حل می کرد و از کنارشان به راحتی می گذشت.
شهیدان رجایی و باهنر از نگاه دیگران
ملتی که قیام کرده است در مقابل همه قدرت های عالم، ملتی که برای اسلام قیام کرده است، برای خدا قیام کرده است، برای پیشرفت احکام قیام کرده است، این ملت را با ترور نمی شود عقب راند؛...گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شده اند، در نظر همه ما عزیز و ارجمندند.آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرت های فاسد هم جنگ و هم رزم بودند. مرحوم رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودم و خدا خواست که با هم از این دنیا به سوی او هجرت کنند.
ما با اینها بخصوص با مرحوم باهنر، سالهاى متمادى مأنوس بودیم، با مرحوم رجائى هم همین جور؛ از قبل از انقلاب تا دوران مسئولیّتها و در مجلس و بیرون مجلس؛ واقعاً خصوصیّاتى داشتند که ما اینها را بایستى از یاد نبریم. به نظر من ایمانشان به این راه، به این اهداف، اهدافى که امام ترسیم کرده و جمهورى اسلامى مظهر آن اهداف است، شاخص خیلى مهمّى است؛ اخلاصشان؛ روحیّه ى خدمتگزارى اى که در اینها وجود داشت که واقعاً شب و روز نمى شناختند و براى خدمتگزارى کار می کردند. روحیّه ى مردمى بودن و انس با مردم، تماس با مردم، از نزدیک پاى صحبت مردم نشستن..براى خودشان از مقامى که داشتند، کیسه ندوخته بودند؛ این یکى از چیزهاى مهم است. اینجور نباشد که ما فکر کنیم حالا که یک مسئولیّتى داریم، این را وسیله اى قرار بدهیم براى تأمین آینده؛ همچنانکه در مسئولان بسیارى از کشورهاى دنیا این هست و این را وسیله اى قرار می دهند. براى اینکه در آینده در هیئت مدیره ى فلان شرکت عضو باشند، در فلان مرکز مالى حسّاس سهم داشته باشند. پایبندى به مبانى انقلاب و امثال اینها؛ اینها خصوصیّت این دو شخصیّت بود؛ اینها را باید در نظر داشته باشیم و خودمان را با اینها تطبیق بکنیم.
قاتل رجایی وباهنرهنوز زنده است
او هنوز زنده است،آخرین باری که در انظار عمومی ظاهر شد، در مراسم ختم پدرش در لندن در سال 1377 بود. بعد از آن هم گزارشهایی در دست است که او را همراه مریم رجوی در اردن دیدهاند. او مرتکب جرم بسیار بزرگی شده است که احتمالا تا آخر عمرش هم همچنان محتاج مجاهدین خواهد ماند. کشمیری جرائم زیادی دارد؛ اما شاید بزرگترین آنها فریب دادن مرحوم رجایی باشد. رجایی به این آدم اعتماد کرده بود.
ترکیب جلسه شورای عالی امنیت ملی اینطوری بود: رئیسجمهور، نخستوزیر، وزیر کشور، رئیس شهربانی، رئیس اطلاعات نخستوزیری (هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود) و چندتایی از فرماندهان نظامی که آن روزها به خاطر شرایط جنگی، تعدادشان از مواقع معمول بیشتر هم بود.
جلسه آن روز، روز سهشنبه هشت شهریور دستور خاصی نداشت. فقط قرار بود هر کسی گزارش حوزه مسوولیتش را بدهد. سر میز رجایی نشسته بود و سمت چپ او باهنر نشسته بود.
در ورودی پشت سر باهنر بود و کنار در هم میزی که رویش فلاسک چایی و وسایل پذیرایی بود. بعد از باهنر، صندلی وزیر کشور آقای مهدوی کنی بود که هنوز نرسیده بود.
کنارش سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی نشسته بود و بعد بقیه فرماندهها. خسرو تهرانی، مسوول اطلاعات نخستوزیری دقیقا روبهروی رجایی در آن سر میز نشسته بود. سمت راست رجایی هم منشی جلسه نشسته بود، مسعود کشمیری.
کشمیری بعد از قرآن خواندن رجایی بلند شد و رفت برای رجایی چایی ریخت. بعد همینطور که وحیددستجردی داشت گزارش حوزه شهربانی را میداد، آمد و با باهنر شوخی کرد. بعد رفت و در گوش تهرانی چیزی گفت و از اتاق رفت بیرون. کشمیری دیگر هرگز برنگشت.
«جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعدازظهر- هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخستوزیری بوده. دود و آتش بلند شد.
از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فوراً خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده وآقایان رجایی و باهنر هم حضور داشتهاند. یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد که خودش در نخستوزیری بوده؛ سخت ناراحت و شوکه بود.
گفت: «آقایان باهنر و رجایی شهید شده و عدهای نجات یافتهاند... خبرهای متناقض میرسید. عدهای مدعی بودند که بعد از انفجار،آقایان رجایی و باهنر را در حال انتقال به بیمارستان زنده دیدهاند و عدهای میگفتند: اشتباه میکنند؛ آنها در آتش سوختهاند.
رئیس شهربانی سرهنگ وحید [دستگردی]، معاون ژاندارمری سرهنگ ضیایی، و معاون نیروی زمینی تیمسار شرفخواه و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند.کلاهدوز، مسوول سپاه پاسداران و تهرانی سالم درآمده بودند. اما تهرانی کمی سوخته بود.» این روایتی است که آن شب هاشمیرفسنجانی در دفتر خاطراتش نوشت.
آن شب خیلیهای دیگر هم خواب نداشتند. یکیشان یوسف کلاهدوز که نیمههای شب زنش را بیدار کرد و از او خواست خوب ردیف دندانهایش را نگاه کند و مشخصات آنها مثل دندانهای پرشده یا روکشدار را به خاطر بسپارد.
کلاهدوز دیده بود که بعد از انفجار، کسی قادر نبوده جسد سوخته رجایی و باهنر را بشناسد و عاقبت همسرهایشان از روی روکش دندانهایشان آنها را شناسایی کرده بودند.
بمب در نزدیکترین فاصله نسبت به رجایی و باهنر کار گذاشته شده بود. بقیه اعضای جلسه کمی سوختگی داشتند؛ اما بدن رجایی و باهنر طوری سوخته بود که حتی نمیشد تشخیص داد کدام بدن برای کدامیکی است.
این شدت سوختگی در سر میز باعث شده بود که فکر کنند کشمیری هم که سر میز و کنار رجایی بوده، بدنش مثل آن دو نفر سوخته و قابل تشخیص نیست؛ بهخصوص کسی که خودش را جای همسر او معرفی میکرد هم همان روز عصر خودش را به نخستوزیری رسانده بود و دنبال جسد همسرش میگشت.
عاقبت بخشهایی از بدنهای سوخته و متلاشی را در کیسه کردند و رویش نوشتند؛ «شهید مسعود کشمیری.» خیلیها شک نداشتند که کشمیری هم شهید شده.
کشمیری اول در معاونت سیاسی ـ اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی (که حالا شده معاونت اجرایی رئیسجمهور) کار میکرد. قبلش هم در اطلاعات نیروی هوایی بود. بهزاد نبوی، وزیر مشاور اجرایی تعریف میکند که کشمیری در تنظیم صورتجلسهها خیلی دقیق بوده و برای همین او را برای منشیگری جلسات شورای عالی امنیت ملی انتخاب کردهاند.
کشمیری صدای آرامی داشت؛ یک ریش محرابی قشنگ و مراقبت شدید نسبت به مسائل شرعی. در جیبش همیشه دوتا خودکار میگذاشت؛ یکی برای کارهای شخصی و یکی هم برای کارهای اداری؛ یعنی نمیخواست برای کار شخصی از خودکار بیتالمال استفاده کند. یک بار یکی از کارمندهای نخستوزیری را دعوا کرده بود که چرا جمعهها میرود کوه و نماز نمیآید؟ مقید به نماز اول وقت بود. رجایی هم از این اخلاقهای کشمیری خیلی خوشش میآمد و پشت سر او نماز میخواند.
اولین بار موسی زرگر نماینده تهران شک کرد. فردای روز انفجار وقتی تابوتهای شهدا را بردند مجلس تا از آنجا تشییع کنند، دکتر زرگر آن کیسه را که رویش نوشته بودند «شهید مسعود کشمیری» دید، پرسید که پس استخوانهایش کو؟ گفتند در انفجار سوخته و دکتر توضیح داد که در بدن استخوانهایی هست مثل استخوان جمجمه که حتی اگر ۲۴ ساعت هم توی آتش بماند، باز از بین نمیرود.
توی بهشتزهرا هم نماینده پزشکی قانونی شک کرد و گواهی فوت را صادر نکرد. توی تمام مسیر تشییع اما آن جمعیت انبوه یک میلیونی در کنار رجایی و باهنر برای کشمیری هم شعار داده بودند و خوانده بودند «کشمیری چی شد؟ شهید شد.» دفتر نخستوزیری عاقبت بیانیهای داد که مردم! آن پیکر سومی که تشییع کردید برای عبدالحسین دفتریان، مدیر مالی نخستوزیری بوده. دفتریان آن روز موقع انفجار در آسانسور بود.
بر اثر انفجار برق ساختمان قطع میشود و آسانسور که بین طبقات گیر کرده بوده، پر میشود از دود حاصل از انفجار و در نتیجه همین دود دفتریان فوت میکند.
یک هفته بعد از تشییع، خبرهای عجیب دیگری هم منتشر شد. مرحوم ربانیاملشی، دادستان کل کشور شب ۱۸ شهریور آمد توی استودیو خبر شبکه یک و برای مردم توضیح داد: «عامل انفجار نخستوزیری شخصی به نام مسعود کشمیری بوده است.
این شخص بمبی در کیف خودجاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی، بدون اینکه هیچکس به او ظنین شود و هیچکس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمیکرده و خیلی عادی و طبیعی بوده که کیفش را دست بگیرد و برود در جلسه شرکت کند، و ازآنجا که منشی جلسه هم بود،کنار مرحوم شهید رجایی بنشیند و این کار را کرده و کیف خود را هم در کنار آنها قرار داده و طوری هم تنظیم کرده بود که انفجار، اولین بار این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد.
خودِ او هم رفتاری معمولی داشته است، گاهی بیرون میرفته، داخل میشده، با این و آن صحبت میکرده، میرفته چیزی از بیرون میآورده و گاهی چای میداده است. دربین یکی از این مواقعی که رفتوآمد میکرده است، به بیرون رفته و دیگر برنگشته و درهمان موقع، این انفجار به وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت. کشمیری فرار کرد و هماکنون نیز متواری است و زنده است، مگر اینکه سازمان منافقین از آنجا که ببینند شاید مثلاً وجودش برایشان مضرباشد، وی را از بین برده باشند.»
خبر مطلقا حیرتانگیز بود. کسی که آنهمه به رجایی نزدیک بود، نفوذی منافقین از آب درآمده بود.
کشمیری نه اولین نفوذی سازمان مجاهدین (منافقین) بود و نه آخرین آنها. دو ماه قبل از انفجار نخستوزیری یک نفوذی دیگر که کارمند دفتر حزب جمهوری اسلامی و مورد اعتماد کامل شهید بهشتی بود، انفجار هفت تیر را باعث شده بود.
روز ۱۴ شهریور هم یک نفوذی دیگر در دادستانی تهران بمبی را منفجر کرد و مرحوم قدوسی را به شهادت رساند. با این حال، مورد کشمیری به دلیل میزان نفوذ او تا عالیترین سطوح، از همه موارد قبلی عجیبتر است.
چرا کشمیری توانسته بود اینهمه نفوذ بکند؟ این سوال اصلی است. جوابی که به این سوال داده میشود، معمولا این است که در اوایل انقلاب، سازمان اطلاعاتی دقیقی وجود نداشت و هر کسی میتوانست با پنهان کردن سوابق قبلیاش، خود را فردی انقلابی جا بزند؛ مثلا همین کشمیری، با اینکه زنش عضو رسمی سازمان و برادر زنش کاندیدای رسمی سازمان مجاهدین برای نمایندگی شهر اسلامآبادغرب در انتخابات مجلس اول بوده (البته او رای نیاورد و بعدها در جریان یکی از عملیاتهای خیابانی منافقین در تیر ۶۰ کشته شد)؛ اما به دلیل اینکه فامیلی آنها با کشمیری یکی نبوده کسی نتوانسته این رابطه فامیلی را بفهمد.
این جواب البته همان موقع هم چندان قابلقبول واقع نشد و تحقیقات مفصلی از همه کسانی که با کشمیری در ارتباط بودند به عمل آمد که رسیدگی به پرونده آن تا خرداد ۶۵ ادامه داشت. در جریان این رسیدگیها دو نفر اعدام شدند و یک نفر به نام تقی محمدی هم خودش را در زندان حلقآویز کرد. جالب است بدانید که تقی محمدی، همان کسی بود که تصویرش در جریان تسخیر لانه جاسوسی بعدها از سوی رسانههای غربی به عنوان احمدینژاد معرفی شد.
درباره مسعود کشمیری هنوز خیلی چیزها هست که نمیدانیم. کشمیری همان روز انفجار از ایران فرار کرد. حتی همسرش هم همان ساعت سه روز هشت شهریور منزلش در مهرشهر کرج را ترک کرد و به سمت مرز غربی کشور فرار کرد؛ یعنی آن زنی که به اسم همسر کشمیری در نخستوزیری و بعد هم در ختم او حاضر شد، همسرش نبود و احتمالا یکی دیگر از اعضای منافقین بود که برای پوشش فرار کشمیری ماموریت داشته.
در بازدید از خانه کشمیری معلوم شد که خانه او انبار اسلحه منافقین بوده است. از ارتباطات او و محلهای قبلی خدمتش- یعنی اطلاعات نیروی هوایی- هم چیزهای دیگری معلوم شد.
مثلا اینکه او مسوول رسیدگی به کودتای نوژه بوده و احتمالا در فراری دادن سرهنگ احسان بنیعامری، فرمانده این کودتای آمریکایی دخالت داشته. اینکه برخی اسناد پروژههای مهم دفاعی گمشده به او نسبت داده شد؛ حتی اینکه چرا هواپیماهای ارتش نمیتوانستند مقر رادیو منافقین، معروف به «رادیو مجاهد» را که وظیفه خط دادن به بقایای منافقین در ایران را برعهده داشت بمباران کنند هم معلوم شد. ماجرا خیلی ساده بود؛ اینکه خود کشمیری در شورای عالی امنیت مسوول این پروژه بوده است.
کشمیری هنوز زنده است. آخرین باری که در انظار عمومی ظاهر شد، در مراسم ختم پدرش در لندن در سال ۱۳۷۷ بود. بعد از آن هم گزارشهایی در دست است که او را همراه مریم رجوی در اردن دیدهاند. او مرتکب جرم بسیار بزرگی شده است که احتمالا تا آخر عمرش هم همچنان محتاج مجاهدین خواهد ماند. کشمیری جرائم زیادی دارد؛ اما شاید بزرگترین آنها فریب دادن مرحوم رجایی باشد. رجایی به این آدم اعتماد کرده بود.
شهد شیرین شهادت
در ساعت سه عصر، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخست وزیری برخاست. کارکنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانواده اش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاست جمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفت وآمد به خانه اش نباشد. کمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعله های آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدی بود که ابتدا هیچ کس نتوانست کشته شدگان را شناسایی کند. جنازه ها را به بیمارستان انقلاب منتقل کرده و پیکر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند.
هیچ کس نمی دانست که این پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فکر یکی از اطرافیان او رسید که از روی دندان ها می توان فهمید که پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آن چنان بود که دهان رجایی به سادگی باز نمی شد. لحظاتی بعد یکی از پزشکان از راه رسید و پس از شستن لب ها با آب اکسیژنه، دهان را باز کرد و دندان ها دیده شد، اما باز هم کسی او را نشناخت. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوخته شهید رجایی را شناسایی کرد.
با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابان ها ریختند و ایران در سوگ رئیس جمهور و نخست وزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه سال 1360 مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و با سردادن شعار«رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد! » پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند.
آخرین وصیت نامه شهید رجایی
آخرین وصیت
بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترک خانه برای شرکت در جلسهای مهم، همسر رجایی به او گفت: «پیشنهاد میکنم وصیتنامة جدیدی بنویسید. وصیتنامه قبلی را سالها پیش نوشتهاید.»
رجایی به یادآورد که در سال 1352 قبل از اینکه به زندان برود، وصیتنامهای نوشته بود و آن روز، هشت سال از نوشتن آن وصیتنامه میگذشت.
کمی فکر کرد. سپس کاغذی خواست تا وصیتنامهای جدید بنویسد. او بر روی یک برگ کاغذ دفتر مشق بدون این که پاکنویس کند خوش خط و خوانا و بدون خطخوردگی و روان و ساده وصیتنامهای نوشت و آن را به همسرش داد. نکاتی که در این چند خط به آنها اشاره شده، بسیار قابل تأمل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بیتوجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی میکنم.
وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی که گفتهام و توصیههایی که داشتهام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأکید مینمایم.
به کسی تکلیف نمیکنم ولی گمان میکنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت کتاب درآورند برای دانشآموزان مفید باشد.
هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم میباشد. کیفیت عملکرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان میگذارم.
برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند.
خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهمالسلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای کرمش امید عفو دارم.
این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیتنامه این بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمیگنجد و مکّه، حج بیتالله بر من واجب شده بود امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید.
محمدعلی رجایی
انفجار و شهادت
در ساعت سه عصر، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخستوزیری برخاست. کارکنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانوادهاش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاستجمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفتوآمد به خانهاش نباشد. کمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعلههای آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدی بود که ابتدا هیچکس نتوانست کشته شدگان را شناسایی کند. جنازهها را به بیمارستان انقلاب منتقل کرده و پیکر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند.
هیچکس نمیدانست که این پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فکر یکی از اطرافیان او رسید که از روی دندانها میتوان فهمید که پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آنچنان بود که دهان رجایی به سادگی باز نمیشد. لحظاتی بعد یکی از پزشکان از راه رسید و پس از شستن لبها با آب اکسیژنه، دهان را باز کرد و دندانها دیده شد، اما باز هم کسی او را نشناخت. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوخته شهیدرجایی را شناسایی کرد.
با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابانها ریختند و ایران در سوگ رئیسجمهور و نخستوزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و با سردادن شعار «رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد!» پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند.
اطلاعیه خانواده شهید محمدعلی رجایی رئیسجمهور
بسماللهالرحمنالرحیم
محمدعلی رجائی مقلد امام و فرزند ملت به عهد و پیمانی که با خدای خویش بسته بود وفا کرد و به کاروان شهدای اسلام و انقلاب اسلامی پیوست. «واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم» رجایی این سرباز اسلام و انقلاب که طعم فقر و محرومیت را چشیده بود و هنوز نقش آثار داغ و شکنجه زندانهای منحوس پهلوی از پیکر او محو نشده بود، در مبارزه بیامان خویش علیه ظلم و جور و استکبار، علیه شرک و کفر و الحاد تا پای جان ایستاد و با خون خود، نهال انقلاب اسلامی ایران را آبیاری کرد و به خدا پیوست. اینک ای امت شهیدپرور و انقلابی ایران، فرزند شما محمدعلی رجایی، که شما با رأی قاطع خود او را به ریاستجمهوری اسلامی ایران برگزیده و با انتخاب او به ریاست جمهوری به جریانات انحرافی و سازشکارانه خط بطلان کشیدید در راه انجام وظیفهای که به عهده او گذاشته بودید شهید شد. او خود را به حق فرزند ملت میدانست و اینک خانوادة وی شهادت او را به امام ملت بزرگ و انقلابی ایران تبریک و تسلیت میگویند و تو ای امام بزرگوار، دعا کن که خدا خون این شهید را که از میان مردم محروم و مستضعف جامعه برخاست و در راه حفظ و حراست حقوق محرومان و مستضعفان جامعه و استقرار حاکمیت اسلام شهید شد از امت مسلمان و شهیدپرور ایران بپذیرد و اینک ما، همسر و فرزندان و خانواده شهید رجایی، امروز در اجتماع دانشگاه حاضر میشویم تا یک بار دیگر با امام و امت مسلمان انقلابی ایران در ادامه راه شهیدان تجدید بیعت کنیم. در اهتزاز باد پرچم خونین اسلام، پرطنین باد بانگ آسمانی اللهاکبر، به امید پیروزی اسلام و مسلمین.
منبع : حامیان ولایت